
پارک شقایق p2

حمایت نکردین :)
ولی بزن ادامه ...
شب تاریک و سنگینی بود. ریحانه با قلبی که انگار صدها سنگ بزرگ بر روی آن افتاده بود، به سمت مسجد رفت. هر قدمش، صدای سنگینی بود که در سینه اش میلرزید. پسرعموی او، با لحنی تهدیدآمیز، راز پنهانیشان را فاش کرده بود و حالا ریحانه در چنگال یک درام وحشتناک و بیرحمانه گیر افتاده بود. اگر ادامه میداد، آبرویاش تلف میشد و زندگیاش به هم میریخت.
در آن شب تاریک، در مقابل آرمان، ریحانه قلبش را به دست او تسلیم کرد. با صدایی لرزان، به او گفت که این رابطه باید تمام شود. آرمان که انگار تمام جهان بر سرش خراب شده بود، با لحنی دردناک و پر از غم، گفت: "امشب، آخرین باری است که همدیگر را میبینیم." ریحانه با تنهایی و غم دردناک در چشمهایش به او نگاه کرد.
شب به پیش رفت. ریحانه با قلبی پر از درد و غم، به سمت مسجد رفت. در سکوت شب، هر صدای ناگهانی او را به لرزه میانداخت. هوای پایيزي و سکوت شب، همراه با بوي نم خاک، همه چيز را خفه کرده بودند. زیر نور کمرنگ چراغهای کوچک مسجد، آرمان را دید. او به اندازه همیشه زیبا و دلربا بود. لحظاتی که همدیگر را دیدند، به نظر لحظات بیپایانی آمدند. آرمان به آرامي و با عشقي که در چشمانش ميتابيد، ریحانه را در آغوش کشید. لحظهای طولانی و پر از عشق و درد را با هم گذراندند. اما این لحظات زیبا، کوتاه بودند. آرمان به آرامی از او جدا شد.
لحظاتی کوتاه و پر از عشق و درد و احساسات بیان نشده، در فضای خنک شب جای گرفت. آرمان با موتورش به راه افتاد. ریحانه کنار مسجد نشست و با گریهاي سنگین، تمام درد و غم را به خاک ریخت. بغض گلويش را فشرده بود و اشک از چشمانش سرازير ميشد. آرمان با موتور خود به سمت خونه ميرفت که با صدای زنگ موتورش به خود آمد. با دردي دردناک به سمت ریحانه رفت و گفت: "چیشدی دختر؟" ریحانه شال خود را به روی صورتش کشید و به سمت خانه رفت. در دنیای خود گم شد و تمام دنیا را به فراموشی سپرد.
در همان شب، آرمان با لحنی که حاکی از هیجان و کمی اضطراب بود، پیامی برای فائزه فرستاد: "فائزه، من میخوام باهات تو یه رابطه جدی تر باشم."
____________________________________________________
آنچه در ادامه خواهید خواند :
"نوتیفکشن پیامی ..."
"هدیه با چشمانی قرمز و متورم ..."
"من علی رو دوست دارم"
"اون نگاه های عاشقانه ، اون لبخند های بی نظیر"
"تو یونس رو دوست داری"
__________________________________________________